سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

وقتی در شب راه می رفتم

و در جستجوی پناهگاه گرمی بودم

از کنارم گذشت

گفتم:

" هی نگاه کن ! روی مژه هایت دانه های برف ریخته است "

و او گفت:

"این برف نیست

پرهای بالشی است که خدا در آسمان تکانده است..."

و سپس لبهای خندانش را گشود

تا برفی را فوت کند

و ما هر دو خندیدیم

بعد به چشمانش نگاه کردم

و دیدم که چشمانش ، گرمترین پناهگاه جهان است...

 

 

- هویجم... میدونستی چشمای تو هم گرمترین پناهگاه واسه منه...؟

- قبول نیست تو از روی اون شعره تقلب کردی

- شاید... ولی باور کن واقعیت داره. بعد از خدا ، تو تنها کسی هستی که دوست دارم بهش     تکیه کنم. تنها کسی که دوست دارم بهش اعتماد کنم . تو همه زندگی منی...

- چرا اینطوری فکر میکنی؟

- چرا؟ خوب برای حرفم دلیل زیاد دارم... همین کافیه که تو تنها کسی بودی که هیچ وقت               تنهام نذاشتی .

- چون دوستت دارم عزیزم

- یعنی دلیلش همینه؟

- خوب همین یه دونه کلی مسئولیت داره ...

- منم دوستت دارم هویج خوکشلم . ببینم داری تند تند چی میخوری؟  یه لقمه میدی؟؟؟؟

- اختیار دارین...همشو بخور

- شوخی نکن.... همشووووو؟؟؟؟؟

   نه... تو از شیکمت به خاطر من نمیگذری...

- من از جونمم به خاطر تو میگذرم...!

 

تا حالا دیدین قیافه یه سیب رو ...وقتی که کم میاره...

اینجوری میشه ...

منو ببخش

میدونید: تو  این خونه کسی که از همه بیشتر زحمت میکشه سیب کوچولو. این سیبه که لوازمات زندگی رو فراهم میکنه. سیبه که باعث بقا شده. به هر حال زندگی قشنگی دارن. ام یه روز جمعه یه اتفاقی افتاد:

صبح تا عصر در کنار خونه رو تمیز کردن، به باغچه رسیدن، خلاصه با هم کار  میکردند. خیلی بهشون خوش میگذشت. تا اینکه بعد از ظهر دوتایی در حالی که در آغوش هم بودن، هویج حرفی که تو دلش بود رو به سیبش زد. آخه خیلی سعی میکرد بگه، ولی هم می ترسید و هم دلش نمیومد. تا اینکه اون روز موقعیت پیش اومد و گفت. که ای کاش نگفته بود.

با اون حرفش دل سیبشو شکوند. اصلا دل خودش شکست. اصلا نتونست خودشو ببخشه. خیلی ازش معذرت خواست، ولی....

حالا میخوا از اینجا از سیب کوچولو معذرت بخوام. و بخاطر بودنش ازش تشکر کنم.

سیب کوچولو ممنون که هستی.

دنیا رو با وجود تو میخوام، و گرنه...

منو ببخش!!!

خونه هویجی

یه خونهُ هویجی... یه درخت سیب...یه پنجره که همیشه بازه و عطر گلای باغچه توی خونه پخشه...

یه خونه کوچولو ...با یه قالیچه وسط خونه... یه تختو یه تلویزیون و یه خورده وسایل آشپزی...تمام چیزایی است که زندگی جدید سیب کوچولو و هویج کوچولو رو تشکیل میده.

نه نه نه... یه چیز دیگه هم هست. دوتا قلب پاک و عاشق. که اگه این نباشه... دنیا با تمام رفاهش یک ثانیه هم بیشتر نمی ارزه.

این خونه رو هویج کوچولو با دستای کوچولوش فقط واسه سیب کوچولوش ساخته. اون درخت سیب رو هم سیب کوچولو توی باغچه اشون کاشته. داشت یادم می رفت... یه ستاره هم تو آسمونه ... یه ستاره که همیشه شبا به خاطر سیب و هویج با تمام قدرتش میتابه و تا صبح کشیک میده که نکنه کسی خلوت نیلوفریشونو بهم بزنه...

امشب ستاره اومده یکم پایین تر... داره گوش میده... یه صدایی میاد ... میشنوی؟؟؟

 

لالا لالا نخواب سودی نداره

همون بهتر که بشماری ستاره

 

همون بهتر که چشمات وا بمونه

که ماه غصش نشه تنها بیداره

 

لالا لالا نخواب تنها میمونم

کمک کن قدر چشماتو بدونم

 

لالا لالا نخواب ماهو نگا کن

من اسفندو میارم تو دعا کن

 

لالا لالا نخواب عاشق یه سیبه

همیشه سرخ و تبدارو غریبه

 

تا اون بالاس رسیدس اما تنهاس

پایینم که بیفته بی نصیبه

 

لالا لالا بخواب بیدار میمونم

بخواب، تا صبح برات لالایی میخونم

بهونه ی من

بهونه ی منی

 

 

همه میگن تو منو دوست نداری

همشون پشت سر تو بد میگن

 

 نمیدونن تو از آسمون میای

خودشون اهل یه دنیای دیگن

 

 همه میگن اسمشه تو با منی

 

 توی قلب تو یه کم جا ندارم

روی اسم تو باید خط بکشم برم و چشما تو تنها بذارم

 

نمیدونن تو بهونه ی منی

نمیدونن تو بهونه ی منی

 

 نمی­دونن تو از آسمون میای

نمیدونن که تو دل نمیشکنی

 

تو رو با خیلیا دیدن همشون

 

 همه میگن بی وفایی میکنی

به منم میگن داری محبت از چشای اون گدایی میکنی

 

اونا از چشمای تو بی خبرن

 

نمیدونن که نگات نفس داره

اونا غافلن که چشم روشنت

      توی نور ماه نقره دست داره

 

 

 همه می خوان که ازت دست بکشم

همشون میگن که تو دیوونه ای

 

نمیدونن تو بهونه ی منی

معنی شعرای عاشقونه ای

 

 

نقاشی...

بر برگ سفیدی به سفیدی قلب پاک مهربانت
نقاشی کن عکس خورشید را
و در پشت پنجره سرد تنهاییم بگذار
تا که بر من بتابد
و روح یخ‌بسته‌ام را حرارتی جاودانه بخشد

بر برگ سفیدی به سفیدی قلب پاک مهربانت
نقاشی کن امواج آبی دریا را
تا ماهی کوچک قلبم
در آن آرامش آبی
از حس بی‌تابی رها گردد

نقاشی کن عکس چابک عشق را
تا مرا ببرد
ببرد به
آنجایی که فقط تو باشی و من باشم و عشق و نور

برایم نقاشی کن
نم نم باران را
تا شوره‌زار خشک دل‌تنگی‌ام
دشتی سرسبز گردد آشیان شقایق‌ها
نقاشی کن سایه‌بان امنیت را
تا در زیر آن ببافم فرشی از جنس آرامش
و بنشینم
بنشینم در انتظار تو

بر برگ سفیدی به سفیدی قلب پاک مهربانت
نقاشی کن عکس خوشبختی را
و بر دیوار زندگی‌ام بیاویز
نقاشی کن کوهی بلند را
تا بر قله آن کوه بلند
در گوش آسمان بخوانم
که آه .....
من چقدر خوشبختم
خوشبخت

نقاشی کن عکس خورشید را
و در پشت پنجره تنهایی‌ام بگذار
تا بر من بتابد
و روح یخ‌بسته‌ام را
حرارتی جاودانه بخشد
نقاشی کن کوهی بلند را
تا بر قله آن کوه بلند
در گوش آسمان بخوانم

نقاشی کن عکس خورشید را
کوهی بلند را
و اسب چابک عشق را
تا مرا ببرد
ببرد به آنجا که
فقط عشق و نور باشد و تو باشی و من باشم

عقل پرسید که دشوار تر از مردن چیست ؟عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است .

هفت سین

این بار می خواهم هفت سین عید را با یاد تو بچینم

 

سبزه را با یاد روی سبزه ات

 

سمنو به یاد شیرینی لبخندت

 

سایه دانه به رنگ چشم هایت

 

سرکه با یاد ترشی مهربانیت

 

سیب با یاد تردیه گونه هایت

 

سکه با یاد درخشش قلبت

 

سیر با یاد تندی کلامت

 

......................... دوستت دارم........................

شکایت

نامه ای به هویج...

 

هویج کوچولو سلام.

منم... سیب کوچولو. منو میشناسی؟؟؟ خیلی وقته تو وبلاگ منو یادت رفته. خیلی وقته دیگه سراغی ازم نمیگیری.

تو هرچی بدجنس تر می شی . . . من بیشتر دوستت دارم.  ولی دل سیب کوچولو برات تنگ شده .

عید نزدیکه... همه خوشحالن... امیدوارم تو هم دلت شاد باشه. هنوز زوده واسه تبریک... عجله ام از سر دل تنگیه.

نمیخوام با این نامه مجبورت کنم چیزی بنویسی ...نه!

میخواستم اگه یادت رفته... یادت بندازم که یه سیب تنها اینور دنیا دلش به نوشته های تو خوشه. هی ، چند وقت یه بار میاد و سر میزنه تا شاید از یه هویج بی معرفت خبری شده باشه... اما هر دفعه نا امید تر از دفعه پیش ، کامپیوترشو خاموش میکنه و یه آه می کشه. تو ندیدی...،نشنیدی...، حواست نیست...

یه چیز و بدون... هر چیزی وقتی ارزش داره که وقتشه !!! اگه بگذره ، دیگه فرقی نمی کنه.

از وقتی نمینویسی... منم دیگه دلم نمیخواد چیزی بنویسم. داره قصه های سیب کوچولو و هویج کوچولو یادم میره.

خواستم بگم : نذار سیب و هویجی که ساختیم ، فراموش بشن.

سیب کوچولوت اینجا تنهاس... تنهاش نذار!

 

             گل  یخ  اگه  بی  همزبون  نبود     ...    به  خدا ،  یخ  نمیزد!

نیلوفر(خودم برای خودم...)

یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم

                          ترس تموم وجودمو برداشت که شاید منم یه روز

مثل گل نیلوفر تنها بشم.

                     سریع از کنار مرداب دور شدم.

حالا وقتی که میبینم خودم مرداب شدم

                               دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم و حالا

                               می فهمم گل نیلوفر مغرور نیست

اون خودشو وقف مرداب کرده...

هرگز..

از قدیم قدیما گفتن شاید کسی رو که یه روزی با تو خندیده از یاد ببری                                             

اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته فراموش نخواهی کرد

هرگز...

 

 

خدا رو دوست دارم چون...

خدا رو می خوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام

خدا رو می خوام نه واسه مشکل و حل غصه هام

خدا رو دوست دارم نه واسه ی جهنم و بهشت

خدا رو دوست دارم ولی نه واسه ی زیبا و زشت

خدا رو می خوام نه واسه خودم که باشم یا برم

خدا رو می خوام نه واسه روزای تلخ آخرم

خدا رو می خوام نه واسه سکه و سکوی و مقام

خدا رو می خوام که فقط تو رو نگه داره برام

خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده

خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن و یادم داده

خدا رو دوست دارم چون عاشقارو خیلی دوست داره

خدا رو دوست دارم چون عاشق و تنها نمی زاره

خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه

خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند می زنه

خدا رو دوست دارم واسه اینکه من و تو با همیم

خدا رو دوست دارم که می دونه ما عاشق همیم

آینده را نظاره کن..

دل خسته ام از اینجا از آدمای دنیا
همین امروز و فردا دل میزنم به دریا
دل میزنم به دریا
رنگ تو رو میپوشم
از عمق آبی عشق چشم تو رو مینوشم

سرنوشت خویش را باور کن.

که باری، همان توان نهفته ی تست

و نرم می شکفد

و زندگی را از آن دست می آراید

که تو خواسته ای.

عقاب فاتح قله های زندگی باش

و مسافر صبور دشتهای بی کران آن

و هم بدین سان است که واژه های (کار) و (زندگی)

معنای اصیل خویش را باز می یابند

و گلبوته های تلاش تو به گل می نشیند

به دره های عمیق احساس خویش سفر کن.

که در آنجا کسی را جز خویشتن (خود) باز نمی یابی

و لحظه ها را غنیمت شمار

و آنان را بنیاد دنیایی کن

هریک به فراخور خویش.

و هرگز نومیدوار از فراز صخره های سخت زندگی

آینده را نظاره مکن

با ایمان به توان خویش از آن میانه راهی بگشا

به دنیای زیبای فرداها.

و بدان که در امتداد هر راه که برمی گزینی

همواره دشواری در کمین است.

 

که زندگی اگر نام آسانی داشت

دیگر بر زمین، تلاش معنای خویش را

از کف می داد

و در آسمان .. رنگین کمان.

دنیای من

از هویج به سیب...

فشششششششششششششششششششششش

میخوام سه تا حرف گنده بزنم. گوش میدی؟؟؟؟؟؟؟

فشششششششششششششششششششش

۱. اگه قرار باشه دور دنیا رو بگردم. دوست دارم دور تو بگردم. چون تو دنیای منی....

فششششششششششششششششششششش

۲. در نبرد بین روزهای سخت و انسانهای سخت. این انسانهای سخت هستند که پیروز میشوند. نه روزهای سخت!!!

فششششششششششششششششششششش

۳. خیییییییییییییییییییییییییییییللللللللللللللللللللللیییییییییییییییییییییییییی دوست دارم سیب کوچکولوی من...

فشششششششششششششششششششششش

به امید روزهای روشن...

هو یج خودمی...

اومدی صد تا بهار دادی به من
همه گلهاشو میارم واسه تو

اومدی بردی منو به خواب عشق
همه رویاشو میارم واسه تو

اومدی تا دل من تورو بخواد
من تمناشو میارم واسه تو

اومدی ماهو آوردی واسه من
همه شبهاشو میارم واسه تو

اگه دنیامو بخوای من به تو نه نمیگم

ماهه شبهامو بخوای من به تو نه نمیگم

آسمونمو بخوای من به تو نه نمیگم

اگه جونمو بخوای من به تو نه نمیگم