سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

خونه هویجی

یه خونهُ هویجی... یه درخت سیب...یه پنجره که همیشه بازه و عطر گلای باغچه توی خونه پخشه...

یه خونه کوچولو ...با یه قالیچه وسط خونه... یه تختو یه تلویزیون و یه خورده وسایل آشپزی...تمام چیزایی است که زندگی جدید سیب کوچولو و هویج کوچولو رو تشکیل میده.

نه نه نه... یه چیز دیگه هم هست. دوتا قلب پاک و عاشق. که اگه این نباشه... دنیا با تمام رفاهش یک ثانیه هم بیشتر نمی ارزه.

این خونه رو هویج کوچولو با دستای کوچولوش فقط واسه سیب کوچولوش ساخته. اون درخت سیب رو هم سیب کوچولو توی باغچه اشون کاشته. داشت یادم می رفت... یه ستاره هم تو آسمونه ... یه ستاره که همیشه شبا به خاطر سیب و هویج با تمام قدرتش میتابه و تا صبح کشیک میده که نکنه کسی خلوت نیلوفریشونو بهم بزنه...

امشب ستاره اومده یکم پایین تر... داره گوش میده... یه صدایی میاد ... میشنوی؟؟؟

 

لالا لالا نخواب سودی نداره

همون بهتر که بشماری ستاره

 

همون بهتر که چشمات وا بمونه

که ماه غصش نشه تنها بیداره

 

لالا لالا نخواب تنها میمونم

کمک کن قدر چشماتو بدونم

 

لالا لالا نخواب ماهو نگا کن

من اسفندو میارم تو دعا کن

 

لالا لالا نخواب عاشق یه سیبه

همیشه سرخ و تبدارو غریبه

 

تا اون بالاس رسیدس اما تنهاس

پایینم که بیفته بی نصیبه

 

لالا لالا بخواب بیدار میمونم

بخواب، تا صبح برات لالایی میخونم

بهونه ی من

بهونه ی منی

 

 

همه میگن تو منو دوست نداری

همشون پشت سر تو بد میگن

 

 نمیدونن تو از آسمون میای

خودشون اهل یه دنیای دیگن

 

 همه میگن اسمشه تو با منی

 

 توی قلب تو یه کم جا ندارم

روی اسم تو باید خط بکشم برم و چشما تو تنها بذارم

 

نمیدونن تو بهونه ی منی

نمیدونن تو بهونه ی منی

 

 نمی­دونن تو از آسمون میای

نمیدونن که تو دل نمیشکنی

 

تو رو با خیلیا دیدن همشون

 

 همه میگن بی وفایی میکنی

به منم میگن داری محبت از چشای اون گدایی میکنی

 

اونا از چشمای تو بی خبرن

 

نمیدونن که نگات نفس داره

اونا غافلن که چشم روشنت

      توی نور ماه نقره دست داره

 

 

 همه می خوان که ازت دست بکشم

همشون میگن که تو دیوونه ای

 

نمیدونن تو بهونه ی منی

معنی شعرای عاشقونه ای

 

 

نقاشی...

بر برگ سفیدی به سفیدی قلب پاک مهربانت
نقاشی کن عکس خورشید را
و در پشت پنجره سرد تنهاییم بگذار
تا که بر من بتابد
و روح یخ‌بسته‌ام را حرارتی جاودانه بخشد

بر برگ سفیدی به سفیدی قلب پاک مهربانت
نقاشی کن امواج آبی دریا را
تا ماهی کوچک قلبم
در آن آرامش آبی
از حس بی‌تابی رها گردد

نقاشی کن عکس چابک عشق را
تا مرا ببرد
ببرد به
آنجایی که فقط تو باشی و من باشم و عشق و نور

برایم نقاشی کن
نم نم باران را
تا شوره‌زار خشک دل‌تنگی‌ام
دشتی سرسبز گردد آشیان شقایق‌ها
نقاشی کن سایه‌بان امنیت را
تا در زیر آن ببافم فرشی از جنس آرامش
و بنشینم
بنشینم در انتظار تو

بر برگ سفیدی به سفیدی قلب پاک مهربانت
نقاشی کن عکس خوشبختی را
و بر دیوار زندگی‌ام بیاویز
نقاشی کن کوهی بلند را
تا بر قله آن کوه بلند
در گوش آسمان بخوانم
که آه .....
من چقدر خوشبختم
خوشبخت

نقاشی کن عکس خورشید را
و در پشت پنجره تنهایی‌ام بگذار
تا بر من بتابد
و روح یخ‌بسته‌ام را
حرارتی جاودانه بخشد
نقاشی کن کوهی بلند را
تا بر قله آن کوه بلند
در گوش آسمان بخوانم

نقاشی کن عکس خورشید را
کوهی بلند را
و اسب چابک عشق را
تا مرا ببرد
ببرد به آنجا که
فقط عشق و نور باشد و تو باشی و من باشم

عقل پرسید که دشوار تر از مردن چیست ؟عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است .

هفت سین

این بار می خواهم هفت سین عید را با یاد تو بچینم

 

سبزه را با یاد روی سبزه ات

 

سمنو به یاد شیرینی لبخندت

 

سایه دانه به رنگ چشم هایت

 

سرکه با یاد ترشی مهربانیت

 

سیب با یاد تردیه گونه هایت

 

سکه با یاد درخشش قلبت

 

سیر با یاد تندی کلامت

 

......................... دوستت دارم........................