سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

سفر

چه خوبه مثل سایه همسفر تو بودن

هم قدم جاده ها. تن به سفر سپردن


چی می شد شعر سفر بیت آخری نداشت

عمر کوچ من و تو دم واپسین نداشت

...

 منو با خودت ببر ای تو تکیه گاه من خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن منو با خودت ببر من به رفتن قانعم خواستنی هر چی که هست تو بخوای من قانعم...



سیبم رفته سفر خدایا پشت و پناهش باش. یاد منو باهاش همراه کن. آمین!

واقعا اینطوریه؟؟؟تو بگو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدا ما رو برای هم نمیخواست

فقط میخواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ما مال مانیست

فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ

خدا از حسرت ما باخبر بود

خودش مارو برای هم نمیخواست

خودت دیدی دعامون بی اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی هم

میبینم میری و میبینی میرم

تو وقتی هستی اما دوری از من

نه میشه زنده باشم نه بمیرم

نمیگم دلخور از تغدیرم اما

تو میدونی چقدر دلگیره این عشق

فقط چون دیر باید میرسیدیم

داره تو دست ما میمیره این عشق...

جوابیه

عزیزم...



هرچه بر ذهن مشوش و آشفته و بی احساسم فشار میارم همه اش سیاه و تاریک میبینم. این تاریکی فقط با یاد و صدای توست که به روشنی تبدیل میشه. ای نور زندگی من.

چی کار کردی با من؟؟؟

میخواستم بهت بگم چقدر پریشونم

دیدم خودخواهیه ، دیدم نمیتونم

تحمل میکنم بی تو به هر سختی

به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی

 

      به شرطی بشنوم دنیات آرومه

      که دوسش داری از چشمات معلومه

      یکی اونجاست شبیه من یه دیوونه

      که بیشتر از خودم قدرتو میدونه

 

                 تو رو میخوام ، تموم زندگیم اینه

                دارم میرم ته دیوونگیم اینه

                نمیرسه به تو حتی صدای من

                تو خوشبختی ، همین بسه برای من

 

نمیدونم ته دیوونگی من هم مثل این شعر قشنگ ، رفتنه یا نه؟ اما وقتی که نمیشه... موندن هم نیست.

هیچ وقت برای موندن یا رفتن دعا نکردم.

شاید باید دعا میکردم. شاید دعام میگرفت... اما

                         میدونم... وقتی همه چی دست به دست هم بده ، من چی کارم؟

کاشکی میشد سرنوشت و از سر نوشت.

 

نمیدونم این همه بی تابیم واسه چیه؟؟؟؟ چرا با اینکه هستی و دوری ، اما نزدیک... ولی  آرامش ندارم!!!

نمیدونم این دل حرف گوش نکن بجز اینایی که بهم دادی ، دیگه چی میخواد؟

 

اما یه چیز و خوب توش میبینم. ترس.

چرا ترس از دست دادن ، داره لحظه های بودنتو رو هم ازم میگیره؟

کمکم کن!

 

خدایا تو ترس و از دلم دور کن.