سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

شکایت

نامه ای به هویج...

 

هویج کوچولو سلام.

منم... سیب کوچولو. منو میشناسی؟؟؟ خیلی وقته تو وبلاگ منو یادت رفته. خیلی وقته دیگه سراغی ازم نمیگیری.

تو هرچی بدجنس تر می شی . . . من بیشتر دوستت دارم.  ولی دل سیب کوچولو برات تنگ شده .

عید نزدیکه... همه خوشحالن... امیدوارم تو هم دلت شاد باشه. هنوز زوده واسه تبریک... عجله ام از سر دل تنگیه.

نمیخوام با این نامه مجبورت کنم چیزی بنویسی ...نه!

میخواستم اگه یادت رفته... یادت بندازم که یه سیب تنها اینور دنیا دلش به نوشته های تو خوشه. هی ، چند وقت یه بار میاد و سر میزنه تا شاید از یه هویج بی معرفت خبری شده باشه... اما هر دفعه نا امید تر از دفعه پیش ، کامپیوترشو خاموش میکنه و یه آه می کشه. تو ندیدی...،نشنیدی...، حواست نیست...

یه چیز و بدون... هر چیزی وقتی ارزش داره که وقتشه !!! اگه بگذره ، دیگه فرقی نمی کنه.

از وقتی نمینویسی... منم دیگه دلم نمیخواد چیزی بنویسم. داره قصه های سیب کوچولو و هویج کوچولو یادم میره.

خواستم بگم : نذار سیب و هویجی که ساختیم ، فراموش بشن.

سیب کوچولوت اینجا تنهاس... تنهاش نذار!

 

             گل  یخ  اگه  بی  همزبون  نبود     ...    به  خدا ،  یخ  نمیزد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد