سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

اگه دوست داشتن تو...

اگه دوست داشتن تو، گناه محسوب میشه، پس هر روز از خواب با گناه بیدار خواهم شد!
اگه عشق به تو قلب رو آزار میده، پس هر روز صبح قلبم را خواهم آزرد.
اگه روزی بدانم تو مرا دوست نخواهی داشت..... آنگاه آشیانه عشق ومحبت ویران خواهد شد! و من، در آن ویرانی باز تورا دوست خواهم داشت!


به تو قسم که ماه منی...

 

 

     من دوستت دارم قد ستاره های آسمون        اگه تو دوستم داری بیا و پیش من بمون 

     وقتی تو با من باشی انگار دنیا مال منه       همه خوشبختیا میاد به من سر میزنه 

شبه. سیب رو تختش دراز کشیده و از پنجره ماه کامل ، رو نگاه میکنه . هویجش نیست. رفته معموریت. این دو روز سیبش خیلی تنها مونده . آخه سیب و هویج جز هم کسی رو ندارن. لا اقل این به جفتشون ثابت شده.

فردا تولد حضرت علی است و روز مرد هم هست. ولی سیب خانمی از مردش دوره...

سیب کوچولو با خودش همین فکرا رو میکرد و ماه رو نگاه میکرد. آروم با خودش حرف میزد :

یعنی الان هویجم هم داره ماه رو نگاه میکنه؟ هویج جونم کجایی؟ دلم خیلی برات تنگ شده...

هویج کوچولو خوب میدونه که سیبش چقدر قرص ماه رو دوست داره. حتی یه بار براش از ماه عکس گرفت. سیب کوچولو همیشه اون عکس و نگاه میکنه و میخنده. میگن آدمای عاشق ماه رو دوست دارن و نگاش میکنن. آره درسته، راست میگن.

سیب خانمی ، دوباره ماه رو نگاه میکنه و چشماشو میبنده. صورت مثل ماه هویجشو میبینه که داره بهش لبخند میزنه. سیب کوچولو هر وقت میخواد انرژی بگیره این صحنه رو تصور میکنه. عالیه...

آروم زمزمه میکنه...

هویجم... قشنگم... امشب از هم دوریم. اما قلبامون همیشه به هم نزدیکه. نگاه کن ، ماه هم میدونه که عاشقت شدم...

روزت مبارک مرد من.

قسم به شب ، همیشه تنها عشقم میمونی.

قسم به ماه ، همیشه عاشقت میمونم.