گریه کنم یا نکنم حرف بزنم یا نزنم
من از هوای عشق تو دل بکنم یا نکنم
با این سوال بی جواب پناه به آینه میبرم
خیره به تصویر خودم میپرسم از کی بگذرم
یه سوی این قصه تویی یه سوی این قصه منم
بسته بهم وجود ما تو بشکنی من میشکنم
نه از تو میشه دل برید نه با تو میشه دل سپرد
نه عاشق تو میشه موند نه فارغ از تو میشه بود
هجوم بن بست رو ببین هم پشت سر هم رو به رو
راه سفر با تو کجاست من از تو میپرسم بگو
بن بست این عشقو ببین هم پشت سر هم رو به رو
راه سفر با تو کجاست من از تو میپرسم بگو
تو بال بسته منی من ترس پرواز توام
برای آزادی عشق از این قفس من چه کنم
چی کار کنم؟؟؟؟ چی کار؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شعر "حمید مصدق"
تو به من خندیدی و نمی دانستی
جوابیه "فروغ فرخزاد"
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت