سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

بیشتر بدانیم...

گل نیلوفر و نماد آن در دنیای باستان شرق نقش بارزی داشته است، از حجاری‌های تخت جمشید تا کنده کاری‌های طاق بستان ارتباط شگفت انگیزی با این گل دیده می‌شود.
نام گل نیلوفر در زبان سانسکریت پادما در زبان چینی لی ین هوا به زبان ژاپنی رنگه و در زبان انگلیسی لوتوس است نیلوفر درشرق باستان همان قدر اهمیت دارد که گل رز در غرب.
درسده هشتم پیش از میلاد تصویر نیلوفر احتمالا از مصر به فینیقیه و از آنجا به سرزمین آشور و ایران انتقال یافت و در این سرزمین‌ها گاهی جانشین درخت مقدس بوده است. الهه‌های فینیقی به عنوان قدرت آفریننده خود گل نیلوفر در دست دارند. این گیاه درمصر باستان و در بسیاری از بخش‌های آسیا مورد پرستش بود.
جنبه تقدس نیلوفر به محیط آبی آن بر می‌گردد. زیرا آب نماد باستانی اقیانوس کهنی بود که کیهان از آن آفریده شده است. نیلوفر که بر روی سطح آب در حرکت بود به مثابه زهدان آن به شمار می‌رفت. از آنجا که گل نیلوفر در سپیده دم باز و در هنگام غروب بسته می‌شود به خورشید شباهت دارد. خورشید خود منبع الهی حیات است و از این رو گل نیلوفر مظهر تجدید حیات شمسی به شمار می‌رفت. پس مظهر همه روشنگری‌ها آفرینش باروری تجدید حیات و بی‌مرگی است.
نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگ‌ها گل‌ها و میوه اش دایره ای شکلند. ود ایره خود از این جهت که کامل‌ترین شکل است نماد کمال به شمار می‌آید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشه‌هایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان می‌روید از آبهای تیره خارج می‌شود و گل‌هایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد می‌کنند.
 نیلوفر کمال زیبایی نیز به شمار می‌رود. ریشه‌های نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه اش نماد بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند می‌دهد و گلش پرتو خورشید را تداعی می‌کند. نیلوفر نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آبهای گل الود خارج می‌شود.
 در فرهنگ آشوری فینیقی و در هنر یونانی رومی نیلوفر به معنی تدفین و مجلس ترحیم و نشانگر مرگ و تولد دوباره رستاخیز و زندگی بعدی و نیروهای نوزایی طبیعت است. نیلوفر در اسطوره‌های یونانی و رومی ‌علامت مشخصه افرردیت- ونوس است. در فرهنگ بودایی ظهور بودا به صورت شعله صادره از نیلوفر تصویر می‌شود. گاهی بودا را می‌بینیم که در یک نیلوفر کاملا شکفته به تخت نشسته است. در حقیقت در تعلیمات بودایی نیلوفر تا حد زیادی در قلمرو ماوراالطبیعه وارد می‌شود. در معابد بودایی نقش نیلوفر  وجود دارد و نیلوفر جزو هشت علامت فرخندگی در کف پای بودا است. در فرهنگ چینی نماد پاکی حفاظت ظرافت روحانی صلح باروری و تجسم زنانه است و علامت تابستان نیز می‌باشد. چینی‌ها گل نیلوفر را مظهر گذشته حال و آینده می‌دانند. زیرا گیاهی است که در یک غنچه گل می‌دهد و دانه می‌کند. همین طور نماد نجابت است به این دلیل که از آبهای آلوده بیرون می‌آید اما آلودگی را نمی‌پذیرد.
در اسطورهای مصر چهار پسر هوروس روی یک نیلوفر روبروی ازیریس ایستاده اند. گل نیلوفر به عنوان نشانه ایزیس مظهر باروری و پاکی و بکارت است.رع خورشید خدا و آفریننده مصری به صورت کودکی مصور شده که برروی گل آرمیده است یا سر او از گل نیلوفر بیرون می‌آید. نیلوفر نشانه مصر علیا بود. سر ستون‌های معابد مصری رابه گونه ای می‌آراستند که نیلوفر را بر روی آنها به صورت غنچه و گاه گشوده حجاری می‌کردند. در فرهنگ هندی گل نیلوفر، گلی است از خود به وجود آمده و نامیراست و نماد جهان به شمار می‌رود. گاهی کوه مرو به مفهوم محور جهان در مرکز ان تصویر شده است. چاکراها به شکل نیلوفر‌هایی تصویر می‌شوند که با نماد چرخ مرتبطند هنگامی ‌که این مرکز چاکراها بیدار شوند نیلوفرها باز می‌شوند و می‌چرخند. لوتوس نام یکی از حرکات یوگا است. در اسطوره‌های هندی با سه خدای اصلی مواجه می‌شویم که عبارتند از برهما (خدای افریننده) ویشنو (خدای نگهدارنده) و شیوا (خدای نابودکننده). در یک اسطوره متاخر که در ریگ ودا به آن اشاره شده است آمده که چگونه کیهان از نیلوفری زرین که بر روی آبهای کیهانی در حرکت بوده به وجود آمده و از آن برهما متولد شد. هنگامی ‌که مراسم او جای خود را به مراسم ویشنو داد وی رابعدها به صورتی مجسم کردند که بر روی گل نیلوفری که از ناف ویشنو می‌روید نشسته است. یک الهه هندویی به نام پادماپانی وجود دارد که به معنی زنی است که نیلوفر دردست دارد. لاکشمی ‌همسر ویشنو و پارواتی همسر شیوا هم با نیلوفر در ارتباط هستند. در هندوستان که رود برایشان خیلی اهمیت دارد الهه‌های رودگاهی بر روی نیلوفر سوارند.
در فرهنگ ایران باستان هم گل نیلوفر را در تخت جمشید و در نقش برجسته‌های آن مشاهده می‌کنیم. در حجاری‌های طاق بوستان کرمانشاه هم گل نیلوفر مربوط به زمان ساسانیان دیده می‌شود. ظاهرا گلی که در دستان پادشاهان حجاری شده در تخت جمشید دیده می‌شود نماد صلح و شادی بوده است. از انجا که این گل با اب درارتباط است نماد آناهیتا ایزد بانوی آب‌های روان است. 

آخه من عاشق صداتم...

برای شنیدن صدای که دوستش میداری  

                  همین لحظه هم بسیار دیر است،  

افسوس خواهی خورد زمانی را  

                             که آن سوی سیم ها کسی بی احساس میگوید :  

              

              برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد !!!!

امروز روز عشقه و فردا نیز...

هویج مینویسه


امروز سپندارمذگان بود. میگن این روز روز عشقه. ولی عشق که روز و شب نداره. لحظه لحظه زندگی ما با عشق اجین است. عشق به آفریدگار پدر و مادر و یار.


خیلی دلم میخواست تو این روز کنار عشقم بودم. خیلی دوست داشتم روز عشق کنار سیبم بودم و در یک کافی شاپ بهش گاو قرمز هدیه می دادم. ولی سرنوشت...


حالا که دورم و میدونم نمیتونم بهش گاو قرمز بدم اما خوشحالم که هنوز در قلبم وجود داره و امیدوارم که هیچ وقت اونجا رو ترک نکند. بهش میگم:

عاشقانه دوست دارم.

ولنتاینت مبارک هویج عزیزم... 

برام گاو قرمز خریدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سوختن یا ساختن!!! مسئله این است.

هویجم... 

تو ماهی... 

به چشمام نگاه کن تو گاهی... 

 

                              تو عشقی... 

                                       تو نازی.... 

                                             باید با دل من بسازی.... 

 

خوب چاره ای نداری... باید بسازی...

کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه؟
اون لحظه های آخر از، رفتن پشیمونت کنه ؟

دلگیرم از این شهر سرد ،این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور

باید تورو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

پیدات کنم حتی اگه پروازم رو پر پر کنی
محکم بگیرم دستت رو احساسم رو باور کنی

سلام هویجم...

امروز دلم از دوریت بازم گرفت...

چقدر زود ، دلم برای قدم زدن با تو زیر بارون تنگ شد.

آره... بازم میخوام... میخوام محکم بگیرم دستت رو احساسم و باور کنی!!!

                                                                      احساسم و باور کنی!!! 

 

کافی شاپ

                                    کافی شاپ به یاد موندنی...

 

- آقای کافی شاپی... منو لطفا!

- بفرمائید سیب و هویج عزیز.

 

-         ااااا...هویج جان ، این آقاهه انگاری ما رو میشناخت هاااا!!!!

-         معلومه که میشناخت خانمی . ما خیلی معروف هستیم.

-         واااا؟؟؟  عجب!!! 

-         بهله! خوب، شما چی میل دارین؟

-         من.....آیس میلک سیب.

-         یه چیز گرم بخوریم...مگه بارون رو نمیبینی؟؟؟

-         خوب....فرانسه با شیر.

-         منم کاپوچینو.

 

- چی میل دارین؟

- کاپوچینو با فرانسه.

سیب: من یه کیک هم میخوام.

هویج: و دوتا کیک!!!

سیب: هان؟؟؟؟؟

 

-         یهو چه بارونی گرفت. نه؟

-         خیلی معنی میده ها (چشمک)

-         میدونم (جواب چشمک)

 

نیم ساعت بعد....

-         هویجم... فکر کنم آقای کافی شاپی ما رو یادش رفته...نه؟؟؟

-         الان میرم و.....

 

- ببخشید سیب و هویج معروف... کیک نداریم. یکی رفته بخره زود میاد. یکم صبر کنین خوب.... لطفا....

 

-         وااا...اینجا دیگه چه جور کافی شاپیه؟

-         نمیدونم والا...

 

بعد از 45 دقیقه...

- این از قهوه هاتون ، میل کنین الان دیگه کیک میرسه...

 

بعد از 1 ساعت...

- کیک رسید. اااااا....قهوه تون تموم شد آیا؟؟؟

- شما چی فکر میکنین؟؟؟؟؟

 

-         سیب خانومی ، این کیک ها رو که نمیشه خالی خورد... یه چیز دیگه سفارش بدیم؟؟؟

-         موافقم. من آیس میلک سیب میخورم.

-         کشتی منو باشه! منم لاته! چطوره؟

-         عالیه...

 

بعد از یک ساعت و پانزده دقیقه...

- بفرمائید اینم سفارش بعدیتون.

 

-         بیا اینم آیس میلک سیب برای سیب خانومم...اواااااا پس کیکت کو؟؟؟؟

-         هان؟؟؟ کیکم؟؟؟؟ خوب...خوشمزه بود!!! نخند!!!!!

-         نوش جونت.

 

خلاصه بعد ازگذراندن چند ساعت در کافی شاپ و فرار از باران... آقا هویجه تمام پولی  که در جیب داشت را دو دستی به آقای کافی شاپی تقدیم کرد و با پای پیاده در زیر بارانی که نمیدانم چرا قطع نشد به خانه رفتند.

ولی...

    خیلی ی ی ی ی ی خوش گذشت .

جبر و انتخاب

هویج می نویسه:

 

به نام خالق انتخاب!

 

چند روز پیش سیب خانمی رفته بود پیش یک دوست. دوستی که جز همه چیزش کوچولوش بود و یک در بسته. رفته بود تا بتونه یک روزنه هر چند باریک باشه بر اون در. تا نور بر اون دل تاریک بتابه و یه کم و فقط یه کم روشن بشه.

 

سیب خانمی می گفت: این دوست من از یک شهرستان اومده به پایتخت. یعنی آوردنش. به قول خودش اونجا که بوده واسه خودش ملکه ای بوده. اما وقتی وارد هیاهو شده دیگه "هیچ" هم نیست. اونو پشت درهای بسته زندانی کردن و حتی اجازه ملاقات هم نداره. (ببین سیب خانمی من چه خوبه که واسه ظالمها هم دوست میشه(

 

تو سن پایین که هستیم با احساس انتخاب می کنیم. بزرگتر که می شویم با عقلمون انتخاب می کنیم. چرا جوری انتخاب نکنیم که هم با دل باشه هم با فکر که بعد پشیمون نباشیم؟ چرا وقتی می خوان بهمون یاد بدن این درس رو،  زود میگیم:"استاد خسته نباشید".

از اون روز تا حالا من همش تو این فکرم که چرا از پله پله به سمت هدفمون نریم؟ چرا اکثرا میخوایم یهو پرش داشته باشیم؟ اصلا چرا همه عجله دارن؟

من شما دوستان میخوام که واسه این دوستمون دعا کنید، تا شاید از بند اسارت آزاد و به اون خواسته ای که به خاطرش این اجبار رو پذیرفته برسه. انشاا...

به امید دیدار...

غیبت صغرا


هویج می نویسه:


سلام!

بعد از یه غیبت کوتاه (ولی نسبتا بلند)؛ گفتم بیام هم یه سری به خونمون بزنم و هم اینجا رو آب و جارو کنم که گویا سیب خانمی هم قراره بیاد. اونوقت دوباره خونمون تو این زمستون سرد بی بارون میشه محفل گرم دلای دور از هم.(چی گفتم. باور کنید خودمم نفهمیدم)


عارضم خدمتتون که این غیبت بخاطر امر خطیر تحصیل و پایان اون بوده. ولی ناگفته نماند که این نهضت همچنان ادامه دارد.


من که تصمیم دارم(یعنی امیدوارم) بیشتر به خونه کوچکمون سر بزنم( انشاا...). دلم میخواد با کمک سیب خانمی یه رنگ و بوی تازه ای به خونه بدیم. درسته خونه ما کوچک و تجربمون کمه ولی ما میتونیم. (چون تو دنیای سیب و هویج کار که بخوان نشد نداره).


فعلا تا همین جا رو داشته باشین تا ببینیم چه تقدیری بر ما رقم خواهد خورد.

به امید دیدار!

بگذار آدم‌ها تا می‌توانند سنگ باشند. من و تو از نژاد چشمه‌ایم...



شب یلدات مبارک هویجم...

عزیزم شب همیشه شب نمی‌مونه

 
صبح میشه، آفتاب می‌آد رو بوم خونه

 
عزیزم دنیا گلستون می‌شه یک روز

 
هر چی مشکل باشه، آسون می‌شه یک روز

 
مهربونی جای کینه رو می‌گیره

 
هر جا دردی باشه درمون می‌شه یک روز

 
عزیزم دنیا همین‌جور نمی‌مونه

 
یه روز آخر می‌شکنه خواب زمونه 
 
 **********
تو خوبی!
تو بهترینی!
تو تکی!
.
.
.
.
.
اینم از هندونه
شب یلدات. بذارشون تو یخچال خنک شه ! 
 یلدا مبارک! 
 

بیمارستان

غروب خورشید از پنجره اطاق بیمارستان وقتی قشنگه که :  

                                                           بدونی یه روز دیگه هم زنده میمونی...

کی با یه جمله مثل من * میتونه آرومت کنه؟
اون لحظه های آخر * از رفتن پشیمونت کنه؟

دلگیرم از این شهر سرد * این کوچه های بی عبور * وقتی به من فکر میکنی * حس می کنم از راه دور
آخر یه شب این گریه ها * سوی چشمامو میبره
* عطرت داره از پیرهنی * که جا گذاشتی میپره
پیدات کنم حتی اگه * پروازمو پر پر کنی
محکم بگیرم دستتو * احساسمو باور کنی

تولد سیب کوچولو

سلام.


دیروز تولد سیب کوچولو بود. اما یک اتفاق بیخود باعث شد این روز زیبا به یک روز تلخ که نه ولی بی مزه تبدیل بشه. که یک جورایی منم تو این قضیه مقصر بودم. که در اینجا از سیب کوچولو تقاضای بخشش می کنم.

و از همین جا با صدای بلند داد میزنم:


تولدت مبارک عزیزم



میتونم. تو میخوای؟؟؟

می‌تونم تو لحظه‌های بی‌کسیت، واسه تو مرحم تنهایی باشم
می‌تونم با یه بغل یاس سفید، تو شبات عطر ترانه بپاشم
می‌تونم از آسمون قصه‌ها، واسه تو صد تا ستاره بچینم
می‌تونم حتی اگه دلت نخواد، واسه تو روزی هزار بار بمیرم
می‌تونم با یه سلام گرم تو، تا ابد زندگی‌مو آبی کنم
می‌تونم رو شونه‌های مردونت، دردامو با هق‌هقم خالی کنم
می‌تونم با تو به هر جا برسم، توی خواب اسمتو فریاد بزنم
می‌تونم قصه‌ی دیوونگیمو، توی کوچه‌های شهر داد بزنم
می‌تونم تا به همیشه پا به پات، توی هر قصه کنارت بمونم
می‌تونم زیر پر ستاره‌ها، واست از لیلی ومجنون بخونم
می‌تونه نگاه مهربون تو، منو تا مرز شقایق ببره
می‌تونه قشنگی برق چشات، منو از یاد حقایق ببره
می‌تونه دستای تو رو شونه‌هام، خبر از یک شب یلدا رو بده
می‌تونه بوسه‌ی تو رو گونه‌هام، واسه من نوید فردا روبده
می‌تونه صدای گرم خنده‌هات، همه قصه‌هامو رؤیایی کنه
می‌تونه گرمای مهربونیهات، همه زندگیمو مهتابی کنه
می‌تونه وجود سرد و خستمو، شوق دیدار تو مبتلا کنه
می‌تونه حس غریب بودنت، دردای زندگیمو دوا کنه
می‌تونی توخستگی‌های تنت، به من و شونه‌ی من تکیه کنی
می‌تونی با یه نگاه زیر چشم، دل کوچیکمو دیوونه کنی
می‌تونن رازقی‌یای باغچه‌مون، تا همیشه بوی دستاتو بدن
می‌تونن حتی اگه خودت نگی، واسه من از عشق تو خبربدن
می‌تونن همه تو این شهر بزرگ، منو دیوونه‌ی عشقت بدونن
بذاراز اینجا به بعد مردم ما، منو مجنون تو شعرا بخونن