سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

داستان نیش عقرب

روزی مردی عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند، تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب بار دیگر او را نیش زد. رهگذری او را دید و پرسید : چرا عقربی را که نیش می زند نجات میدهی؟ مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من اینست که عشق بورزم. چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتاً نیش میزند؟

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
نوپا چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.taheri.blogsky.com

با سلام
عالی بود
ممنون می شوم نظر شما را در باره شعر هایم بدانم
به امید دیدار

پویا پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.pesareshikamo.blogsky.com

سلام خوبی ؟
خیلی قشنگ نوشتی ممنون که بهم سر زدی
با یه شعر قشنگ منتظر حضور گرمت هستم
تا بعد خدانگهدار

ترانه جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:59 ق.ظ http://to-unja-man-inja.blogsky.com

سلام ...شناختی؟!
آره..من دیگه دوست دختر سابق هویج جون نیستم.
یه آدم دیگه شدم...دوباره خودم شدم.وبلاگ جدید تاسیس کردم.از این به بعد اینجا بیا بهم سر بزن
راستی خبر جدید اینکه از دیشب وبلاگ رادیو جیبی(میلاد) هم توسط ۲ نفر نوشته میشه!من و خود میلاد.
منتظرتیم
http://radiojibi.blogsky.com

هما شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:10 ق.ظ http://hands.blogfa.com

کاش همه ی آدما هم یه طبیعتشون رفتار میکردن.اون جوری دلمون نمیگرفت وقتی آزار میدیدیم.
تشخیص طبیعت هر کسی سخت تر از نیش خوردنه.مگه نه؟

چکامه دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:55 ق.ظ http://simtaba.blogsky.com

نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد