سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

سیب کوچولو و هویج کوچولو

خدایا ما رو از هم جدا نکن...

خنده دوای هر دردیه

هویج مینوسه:

بچه ها اکثرا این لطیفه رو شنیدن که

یه روز بچه هویجی با مامانش میره خیابون، یهو وسط راه به مامانش میگه: مامان...مامان من آب هویج دارم...(همه بخندین دیگه، واسه خنده گفتما)

 

اما چه ربطی داره به ماجراهای این دو تا؟؟؟

اولا که ربطش تو بی ربطیشه. ثانیا، واسه اینه که این نوشته با گل لبخند شما زیبا بشه( مخصوصا با شما هستم سیب کوچولو). چیه این شعرای زیبای غمگین. ولی جدی خندوندن هنرها. که فکر نکنم من هنرمند خوبی باشم. نه؟

 

من به سیب کوچلو میگم همیشه لبخند بزن، شده به زور. تا چشم دنیا کور بشه که نمیتونه ببینه. همیشه هم جوابش اینه که: دست خودم نیست. من نمیدونم آخر دست کیه؟ مطمئنم که دست خود خودشه.

 

خوب تو این لحظه میخوام همه با هم بخندیم. هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها.....

 

اگه میگفتن یه کلید واسه وبلاگتون بذارین. من میگفتم: کلید نمیخواد، هر کی وارد میشه، شده به زور لبخند بزنه. شنیدین که میگن وقتی میخواین با کسی اولین بار روبرو شین، با لبخند باشین که جذاب باشین...

 

چی شد، میخواستم قصه بگما، اما به بحثای روانشناسی رسید. بی خیال. (البته بی خیار هم نمیشه سالاد درست کرد)

 

اما بعد...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد