هر روز اگر یک بوسه مهمان تو باشم
عمری به شیرینی غزل خوان تو باشم
با من اگر پیمان نگهداری به یاری
من تا نفس دارم به پیمان تو باشم
عشق تو شد فرمانروای هستی من
تا هر چه فرمایی به فرمان تو باشم
گر در تو حیران مانده ام بر من ببخشای
من دوست می دارم که حیران تو باشم
حیران چشمان تو بودن رستگاریست
بگذار تا حیران چشمان تو باشم
بند سر نافه گرچه خشک است
بوی خوش او گوای مشک است.
قشنگ بود.راستی من آپ شدم...
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوش خبر از طرف صبا باز آمد...