-ااااا...هویج جان ، این آقاهه انگاری ما
رو میشناخت هاااا!!!!
-معلومه که میشناخت خانمی . ما خیلی
معروف هستیم.
-واااا؟؟؟عجب!!!
-بهله! خوب، شما چی میل دارین؟
-من.....آیس میلک سیب.
-یه چیز گرم بخوریم...مگه بارون رو
نمیبینی؟؟؟
-خوب....فرانسه با شیر.
-منم کاپوچینو.
- چی میل دارین؟
- کاپوچینو با فرانسه.
سیب: من یه کیک هم میخوام.
هویج: و دوتا کیک!!!
سیب: هان؟؟؟؟؟
-یهو چه بارونی گرفت. نه؟
-خیلی معنی میده ها (چشمک)
-میدونم (جواب چشمک)
نیم ساعت بعد....
-هویجم... فکر کنم آقای کافی شاپی ما رو
یادش رفته...نه؟؟؟
-الان میرم و.....
- ببخشید سیب و هویج معروف... کیک نداریم. یکی رفته
بخره زود میاد. یکم صبر کنین خوب.... لطفا....
-وااا...اینجا دیگه چه جور کافی شاپیه؟
-نمیدونم والا...
بعد از 45 دقیقه...
- این از قهوه هاتون ، میل کنین الان دیگه کیک
میرسه...
بعد از 1 ساعت...
- کیک رسید. اااااا....قهوه تون تموم شد آیا؟؟؟
- شما چی فکر میکنین؟؟؟؟؟
-سیب خانومی ، این کیک ها رو که نمیشه
خالی خورد... یه چیز دیگه سفارش بدیم؟؟؟
-موافقم. من آیس میلک سیب میخورم.
-کشتی منو باشه! منم لاته! چطوره؟
-عالیه...
بعد از یک ساعت و پانزده دقیقه...
- بفرمائید اینم سفارش بعدیتون.
-بیا اینم آیس میلک سیب برای سیب
خانومم...اواااااا پس کیکت کو؟؟؟؟
-هان؟؟؟ کیکم؟؟؟؟ خوب...خوشمزه بود!!!
نخند!!!!!
-نوش جونت.
خلاصه بعد ازگذراندن چند ساعت در کافی شاپ و فرار از باران... آقا هویجه تمام
پولیکه در جیب داشت را دو دستی به آقای
کافی شاپی تقدیم کرد و با پای پیاده در زیر بارانی که نمیدانم چرا قطع نشد به خانه
رفتند.